- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
عید مبعث و مدح پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
شکر ایزد که پی زلف پریشان شده ام در شب بعثتتان حوریه باران شــده ام تا که از محضر عرفــانی حق بازایی پای این کوه حراء سر به گریبان شده ام آیه ای عرضه کن ای معتکف غار حراء قـلـبـاً آمـاده بـشـنـیـدن قــرآن شــده ام به حدیثی نبوی روح مــرا تصفیه کن که سرا پا همه بازیچه شیطان شده ام تـهـنـیـت باد پـیـمـبـر شدنت مرد امین که در آمیـخـتـه با سیل مریدان شده ام مـنـم آن گـمـشـده در وادی سرگردانی که به دسـتـان کریم تو مسلمان شده ام نـبـی الله تـرین ای سبـب خـلـقـت انس تازه ازبعد تو حس میکنم انسان شده ام برکه بی رمق ومرده دلی بودم و حال ازعنایات تو چون رود خروشان شده ام بـودم آن بتـکـدۀ ممـلـو از لات و هبـل که به دستان پسر عم تو ویران شده ام حـمـدلله به نـمـایـنـدگـی از قوم عـجــم روزبه بودم و ازعشق تو سلمان شده ام 1ـ روزبه نام ایرانی سلمان فارسی است
: امتیاز
|
عید مبعث و مدح پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
خورشید عشق را، ره شام و زوال نیست برهردلی که تافت، در آن دل ضلال نیست در آسمــان دلبــــری و آستــان عشق نــــور جمــــال دلـبر مـا را مثال نیست هر دم چو مِهر نور فشاند به خاطرم تاشوق اوسـت،جان و دلم را ملال نیست با نام احمد است که دل زنده می شود دل را بــیازمای که کاری محال نـیست ای آفـتاب حـق که تویی ختم مرسلین بـا روشنیّ روی تو، بدر وهـلال نیست حــد کمال و حکمت و انوار معرفت تنها تویی وغیر تو حـــدّ کمـال نیســـت تا تو شفیع خلقی و دریـــای رحمـتی امید عفـــو هـــست و نشان وبـال نیست درصحنۀ حیات و به طومار کائـنات آیین پاک منجـی ما را هـــمـال نیـــست مــــا عــــاشقان و پیرو راه محمـدی بهتر ازین طریقـت و راه و روال نیست
: امتیاز
|
عید مبعث و مدح پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
زمـــین محله اصحاب آسمان شده بود زمان مبــشّر جـشن فـرشتگان شده بود مـكـان ز نقطـــه پایان راه غـار حـرا مـسیر سبز رسیدن به لا مكان شده بود
: امتیاز
|
عید مبعث و مدح پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
امروز قلب عالم و آدم حرای توست این کوه نورشاهد حرف خدای تـوست مکه دگربرای بزرگیـت کوچک است فریـاد کن رسول کـــه دنیا برای توست اقـــرأ بـاســم ربّـــک یا ایها الرسول قران بخوان امین که همین آشنای توست لات و هبل برای تو تعظیم کـرده اند وقتی که قـلب سنگی عُزی فدای توست خورشید و ماه بین دو دست تو دلخوشند یـعنی تمـام تکـیۀ عـالــم عصای توست بعــد از هزار سال دگــر میشناسمت وقتـی که جــای جای دلم رد پای توست فــریادتان تمام زمیـن را گرفته است امروزهـر چه میشنوم از صدای توست
: امتیاز
|
عید مبعث و مدح پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
ای دامنه ی وصف تو گسترده به عالم الـمـنـــة لله کــه تـویـــی ســیـد خــاتـم ای رحمت رحمان به تو تفویض محمد ریزد ز سرانگشت تو صد حضرت حاتم محبوب تـر از حضرت تو خلق نگشته ای دوســــتی ات تــاج سر عالم و آدم قرآن نه کـتابی است به هرسینه بگنجد ای جان تو ظرف علق و کوثر ومریم اخــلاق تــو و حُـب تـو و یـوسـفـی تو صــدها صفت حُسن دگر نزد تومعجم شد غار حـرا نقـطۀ عـطف هنر عـشق یعـــــنی که تویی مرکز پرگار دوعالم وقـتی که سرازیر شدی از سر آن کوه عــــالم همه درزیر قدم های توشد خم بـــا خلق عظیمت همه را شیفته کردی اســـلام ز اخـلاق تو شـد قـبـلـۀ عـالـم مـشی تـو به اسلام عـلـی عـادتمان داد این است صراطی که به قـرآن شده اقـوم صهبای علی را که به هر سینه نریزند از مـیـکـدۀ تـوسـت که مـستـیـم دمـادم تـاریخ عـلـی دوستی از ناحیۀ تــوست تـقــویـــم ولایـت بـه تـو دادنـد مـسـلـم واقف به تولای علی چون توکسی نیست ای یــار قــدیـمـی عـلــی قـائـد اعـظـم این سابـقـه پیــداست به دیـباچۀ هـستی هرجا که رسیدی توعلی بود و خداهم تــو از نمــک حـب عـلـی وام گرفـتی؟ یا دامن مهــر تو ز مــولا بـبـرد غـم؟ حـالا تــو بـگــو قـصـه اسـتاد و مـعـلم آیــــا نـبـــرد فـیـض مـعـلِّـم ز مـعـلًّـم؟ آن روز که نــه کعبه و نه زادگهی بود پس بـود نـمـازت به کدام آیت اعـظم؟ در غـار حرا راستی همسفره ی تو کیست؟ بــا امر که رفتی به سوی بیت مکـرم معراج خدا از چه کسی با تو سخن گفت؟ بـــــا صوت که اسرار خدا بود مُفهّم؟ با دست که شد تاج رسـالـت به سر تو این دست خدا بود که گشتی تو مـعـمّـم آقا ز که پـرسیم به جز حـضرتـتان که افـــلاک به گرد چه کسی گشت منظم اسرار هزار و یکِ معراج کدام است؟ یک خردل آن را بگوای شاهد و محرم بالای سر هر نبی و هروصی از غیب دست چه کسی غیرعلی بود چوپـرچم تفسیراحادیث مع الحق مگراین نیست؟ تو بـا علی هستی و عـلی با تـو دمادم از روز ازل تــا بــــه ابد پیش نگاهت غیر از رخ زیبای علی کیـست مجسم وجه الله قـرآن همه جــا هــــست مسلم یعـــــنی همه جا هسـت علی خط مقدم دادی به علی هدیه چو تـیغ دو لبت را منصور شد اسلام به آن بازوی محکم آنان که فـرار عـادتـشان بود ز مـیـدان دیــدنـد عــلی بـود به هـر خـط مـقـدم مـظلـوم شدی و به کسی ظـلـم نکردی هـــرگز به بت ظالم دوران نشدی خم انـــدازه ی مجموع رسل زجر کشیدی شـاید کــه هـــدایت بـشـود زاده ی آدم یاران تو بایـــد ز علـــی درس بگیرند عرفان علی هست اطاعت زتـو هر دم بگذر ز مسلمانی مــــا ای همه رحمت سلمان کن و منّا بخر این قـافـله درهم هر قوم کـــه از راه علی دست کشیدند رفتــــند بـه بیراهه و دادند تو را غـم بـی حرمـتی از امـت بـد عـهـد بـدیـدی امـا غــم تــو فـاطـمـیـه بـود و مـحـرم
: امتیاز
|
عید مبعث و مدح پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
امشب شب غار حرا از روز روشن تر شده امشب فضای مکه پراز جلوۀ کوثر شده امشب محمد کرده برتن خلعت پیغمبری یا گوش شو تا بشنوی یا چشم شو تا بنگری امشب جهان رشک جنان امشب زمین کوثرشده امشب امیـن وحی حق نازل به پیغمبرشده ای مکه احمد آمده آغوش خود را بازکن ای کعبه بر دور سر آن جـان جان پرواز کن ای بت ثنای مصطفی با نام حق آغاز کن ای آفرینش یک صدا آهنگ وحــدت ساز کن ای جامعۀ بیدار شو قرآن صلایت میزند فریاد زن پاسخ بگو احمد صدایت میزند یا رحمت للعالمیـن جبریل میخواند تو را ای منجی کل بشر بیرون بیا از این سرا تو شهریار عالمی تـا چــند در غار حرا ای یوسف مصر وجود از چاه تنهایی درآ این خلق خواب آلوده را بــیدار کن بیدار کن اقرأ بخوان اقرأ بخوان تکرار کن تکرار کن تو سروران راسروری تورهبران رارهبری تو از تمام انبیـا هـم بهــــتری هم برتری تـو کشتی تـوحید را هم ناخدا هم لنگری تو اولین روشنگـری تو آخرین پیغمبری پیغمبران یک کاروان، تو کاروان سالارشان پابست تو، با دست تو وا شد گره از کارشان ای آشنـای عالمی ای عــالمی بیگانه ات ای سینۀ صافی دلان لبـریز از پیمانه ات ای کل عقل وعقل کل ای عاقلان فرزانه ات ای شمع جمع عالمی ای مهرومه پروانه ات سنگ تو باید سینۀ نا اهـل ها را بشکـند تا حمزه ات پیشانی بوجهل ها را بشکند ما بر تو از صبح ازل حکم خطیری داده ایم ما بر تـو تا شـام ابد خیر کثیری داده ایم ما خلق را مانند تو مهر منیری داده ایم ما بر تومانند علی شمشیر وشیری داده ایم ای وهم گم در جاه تو پیوسته تابان ماه تو پیغمبـر محبوب مـا دست علی همراه تو ای در بدن جانت علی تسلیم فرمانت علی تـفسیر قرآنت علــی شمشیر برانت علی آغاز و پایانت علی پیدا و پـنهـانت عـلی شیر خروشانت علی اول مسلمانت علی بر قـلۀ انـدیشه ها پـرواز کن پـرواز کن راهی که باید طی کنی با یا علی آغاز کن ای تا قـــیامت جـاودان اسـلام تو آئین تو ای نقش لبخــند خدا روی لب خـونین تو دشمن هم ازکف داده دل بر منطق شیرین تو قرآن و عترت تــا ابد رمـز بقای دین تو باز از حرای دیگری پیغمبری آغاز کن دام نفاق و فتنه را از پـای امــت باز کن با اتـحـاد دشـمـنـان ایـجــاد گشته خیبری تا بشکند ارکان آن تا بر کند از آن دری ای کاش تا بار دگر آید به میدان حیدری آید بـه میدان حیدری با ذوالفـقار دیگری فـریــاد، یا لـلـمسلمین آیا شــود از آستین بار دگـر آید برون دست امیـــرالمؤمنین ای حیدر خیبر شکن پیروز این میدان تویی ای حجت ثانی عشر هم نوح هم طوفان تویی هم مصلح کل بشر هم حامی قرآن تویی امّید محرومان تویی فریاد مظلومان تویی ای آفـتـاب دل بـرآ از پـردۀ غـیـــبت درآ ای غیبت کبری برو ای دورۀ هجران سرآ ای سینۀ مجروح ما مجروح طول غیبتت در بعثـت جدت همه چشم انــتظاربعثتت خورشید مکه کی رسد صبح طلوع نهضتت بُـتهای عالم بشکند با دست عزم وهمتت ای موسی دوران بیا ای عیـسی قرآن بیا ای نوح کشتیبان بـیا عالم شده طوفان بیا بازآ که بی توشیعه راجزخون دل درکام نیـست بازآ که امت را به دل آنی دگر آرام نیست ازحق به غیرحرف حق ازدین بغیراز نام نیست اسلام بی خط شما با الله قسم اسلام نیست تا ماه و خورشید و فلک تا عالمند و آدمند «میثم»غدیر وبعتثت وقرآن وعترت باهمند
: امتیاز
|
عید مبعث و مدح پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
تـوفـیق نصیـبـم شده از یـار بخـوانـم مـدّاحـی دلـدار کـنم از دل و جــانــم خـواهم ز خدا ای هدف خـلقت هستی تا روز جـزا زیـر لــوای تو بـمــانم الــــمنةُ لله که من وقـف تـو هـــسـتـم یعنی که گــدای تـوأم و شــاه جـهانم وقتی که زبان مدح و ثـنـای تو بگوید شهد عـسلت می چکد از هر دو لبانم جـام دلـم از عشق تو گـردیــده لبـالب این حـالت روحـانـی من گشته نشانم جز مِهر تو را دردل خـود راه نـدادم مِـهــر تو شــود روز جـزا خطّ امانم سـرشــار شـدم از کــرَم واسـعـۀ تــو از فـیـض تو نـشـأت بـبَرد طرز بیانم بر طینت من مُهـرغلامی تو پـیداست تزریق شده مِهر تـو در روح و روانم سوگند به زهرا که تویی دار و ندارم گـر اَمـرکــنـی در قدمت جان بـسپارم جـبـریل فــرود آمده از سوی خدایت حکـمـی ز خــدای احـد آورده برایت آورده بــرای تـو که سلطان جـهـانـی تـاجـی کـه مـزیّن شده با نـور ولایت «اقـرأ»به تـو تـلـقین بکند یار قدیمی آوای عـلی می رسد ازغــار حـرایت فرمود بخــوان نام خــداونـد جـلی را آن کس که به هرلحظه کند از توحمایت شد واسطۀ فیض خدا حضرت حـیـدر یعنی که به دست علی است امرهدایت تو بـاعـلی هـسـتی وعلی با تو دمادم هرجا که تورفتی شده او پای به پایت تو مـنـبـع نـوری وعـلـی لُمعۀ نورت یعنی که تـویی کعبه و او قـبله نمایت آویـخـتـه برگــردن من رشتـۀ لـطفت مـمـلـو ز کـرامات تـوأم، زیـر لوایت من جز تو و حیدر به خـدا یـارنـدارم جز لطف شما هــیـچ مــددکـار ندارم ای دوستــی ات تاج ســر عالم و آدم الـــــمنةُ لله کـه تــویــی سیـد خــاتــم با خُلق عظیمت همه راشیـفـته کردی اسلام ز اخــلاق تو شد قـبـلـۀ عـالــم مشی تو به اسـلامِ عـلـی عادتمان داد این است صراطی که به قرآن شده اقوَم تاریخ عـلـی دوستی از نـاحیۀ توست تـقــویـم ولایـت بـه تــو دادند مُـسـلّـم واقف به تولای علی چون توکسی نیست ای یــار قــدیـمــی عـلــی، قائد اعظم معراج، خدا ازچه کسی با تو سخن گفت بـا صوتِ که اسـرار خــدا بـود مفهّم بالله که این حمد خـداونــد ودود است حیدربه خداوند قسَم، اصل وجود است قـلـبـم شده امشب حــرم حـیــدر کرّار جـانم بــــه فــدای قــدم حــیــدر کرّار بـرطالـع من شـیـعـۀ حـیـدر بـنـوشتند نـقـش است به قـلـبـم عَـلَـم حیدرکرّار زنـگــار، زدوده ز دلـم نــور ولایت گـردیــده دلــم جـام جـم حیـــدر کرّار اُفـتـد به تن دشمـن تو لــرزۀ سنگـین وقتی شنوَد ذکــر و دم حــیــدر کرّار درمعرکه برروی زمین ریخته سرها بــا چــرخـش تـیـغ دو دم حیدر کرّار روئیده به جان ودل من گلشن مِهرت از بــــارش ابـر کــرَم حــیــدر کرّار با نیـمـه نگــاه تو شـدم یـــار ولایت صد شکر شدم ازخــدَم حــیـدر کرّار از روز ازل تا به ابد دل به تو بستم از پـــــیر غلامان شما بوده و هستم
: امتیاز
|
عید مبعث و مدح پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
دوان دوان ز فراسوی نــور مـــی آید امـــین ترینِ کلیـمـان ز طـــور مـی آید ردای سبز رسالت به دوش خود دارد از آســـــمان نـــگـاهش سـتاره می بارد شتابِ پــــای محـــمـد خـــلیل آسا بود شب هلاکت بـت های لات و عُـزّی بود نـسـیم خـنــدۀ او مــژدۀ سـحـــر دارد به دســـت هـمّـت خــود پرچم ظفر دارد شعاع نور ولایـش به کهکــشان رفته بــــه مـرزهای سمــاوات بیـکـران رفته سپیده طبل افــــق را مــــدام می کوبد مســــیــر آمــدنـش را فرشته می روبد ترانـۀ لب او "اقـرا بـاسم ربـک" بود تبــسمــش مِــــی عـرفــانی ملائک بود دریـده پــردۀ شب را به نور ایـمانـش حــــریم خلــوت خورشید چشم گیرایش طنین هر قدمش شادباش مـی گــــوید به زیر هـر قدمش سـبزه زار می روید زمین مُرید طــــریق مـسیح نـعـلـینش هــــزار بــوسـه زند بر ضریح نعلینش کران رحمت او وسعت هزاران نــیل بــــه ارتـــفاع مقامش نمی رسد جبریل خدا دوباره به عشق نـبی تــــبسّم کرد بهشت قُرب خــودش را به نام مـــردم کرد به گوش می رسدازسمت سرزمین خُلود صدای خواندن چـاووش حضرت داوود بزرگ زادۀ ایــل مـبـشّــران بهشـــت امـــیر قافلــــه ســـالار کاروان بهشت مسیحِ مکه شد و روح مرده راجان داد بـــه مرگ دختـرکان عـشیره پایان داد به قوم حق طلبان اذن مِی گسـاری داد ســــپاه و لشــگر ابلیس را فراری داد مُدبّرانه بـــه قــــتل خرافــه فـــتوا داد به دست غنچۀ لب،حکم جلب غم راداد خدا کند به نگاهــی شــویم مــــقدادش شویــــم ساکـن خـوشبخت شـیعه آبادش خدا کند که بخواهـد ابــــوذرش باشیم کــــنار گـــنبد خـضـرا، کبوترش باشیم بخند حضرت آقا که یاســــرت باشـم بهــــشت هــم بتــــوانم مُــجاورت باشم مــن از تـبــار ارادت ز کـوی سلمانم هـــــزار مـــــرتبه شـکر خــدا مُسلمانم به خال حضرتِ معشوق خود گرفتارم من از قــــبـیـلۀ مـــجنـون ز ایل عمّارم من از پیالۀ دستـت شراب می خواهم بـــرای دار جـــنونم طـنـاب می خواهم اگر چه غرق گنـاهم بـــیا حــلالم کن ســــیاه دل نشــــدم لطف کن بــلالـم کن
: امتیاز
|
عید مبعث و مدح پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
برقـع گشود و سورۀ نـور آفــریـده شد یـک خنده کرد؛ صـبح ظهـور آفـریده شد بر تخته سنگ غار حـرا عـاری از قلم خطی کشید و شـعر و شــعور آفریده شد صـوت خدا ز حنجره گـل کرد بر لبش داوود پــا گـرفت و زبـــور آفـریــده شـد یک جمله از مقاومتش بر زبان گذشت کـــوهی به نـام سـنـگ صبـور آفریده شد موجی به بحرمعرفتش زدکه بیدرنگ دریــــایـی از شـــراب طهـور آفریـده شد عالم محیط معـرفت و شوق و شور شد ملـک وجـود، محفل فیض حضــور شد شــــام سیاه جهل بـه پایـان رسیـده بود بــــاور کنیـد صبـح بصیـرت دمیـده بود باور کنیـد دولـت قـــــرآن گــرفت پــا بــــاور کنیـد رنـگ شیـاطین پریـده بـود میلادعـدل و داد و مسـاوات و زندگی یا کــودکی کـه زنـده به گـور آرمیده بود یـا جشـن مــادری کـه ز بیرحمی پدر داغ شکفـــتـه دستــهگل خویش دیـده بود یا جشـن عیـــد بــَردۀ شـلاق خوردهای کزعمردست شسته دل ازجـان بریده بود با آن که سیـنـهاش همـه کانون خشم بود جاری سرشک شادیاش ازهردوچشم بود شرم و حیا ز شرم و حیـا سربهزیر بود بیدادگـر شــریف وشـرافت حقیـربود زن در میان جامعه در معـرض فروش ماننـد بــَردهای کـه همیشـه اسیــر بود هرکس ضعیف بود چو موری که پایمال هرکس کـه زور داشت به مردم امـیر بود هرکس که سیر بود چو گرگ گرسنهای هرکس گـرسنه روز وشب ازعمرسیربود در آن مـحیـط جـور و جفـای ستمگری دنیـای خستـه منتظـر یــک بشیـر بود توحـیـد را دوباره طلوعی مجدد است پیــداست آن بشیر، وجـود محمّد است بتهـا تمـــام ذکــــر خدا بـر زبانشان افـــتاده بتگـــران همه آتش به جـانشان پامــــال گشــتهانـد ستمبـارگان چو مور انگار آمــــده اسـت بـه پایان زمانشان آتــــش شده اســت آب به کام ستمگران آجر شده است اهل زر و زور نانشان درهــــم شکـسته فرق ابوجهلهای زور از دست حمزه آمده بر سر کــمانشان هــــیزمکـــــشـان آتش فتنه چـو بـولهب تبت یدا ابـولهب آمـــــد بـــــه شانشان آن رشتهای که «حبلِ مَسَد» بود ازغضب پیچیـده شـد بـه گـردن حمـالة الحـطب دیـدم فرشتـه آمـد و بــــازوی دیو بست دیدم چگـــــونه سلسلههای ستم گسست دیــــــدم بــه روی دوش خلیـلِ خلیلهـا دست علی تبر شد وبتها همه شکست دیــــدم بــه دست بتشکن مسجدالحرام نه بت به روی پا؛نه به جا ماند بت پرست دیدیــــم در مـحیط ستم، ظلم، سـرکشی مظلـوم ایـستـاد و ستـمـگـر ز پا نشست بـــــاور کـــنیـد پرچــم عــدل محمّـدی بـر قــــلـۀ عـقـیــدۀ مـــــا سـربلنـد هست پیش از نـزول وحی به عالم صلا زدیم مـــــا پــــــیــرو مـحمّـد و آل محمّــدیم مـا در مـــقام و مرتبه؛ فـوق ملل شدیم در مکتب پیــــمبرمـان بــــیمثـل شدیم یک جلوه از حرا به دل ما رسیـد و ما از تیرگی به نـور فــــدایــی بـدل شـدیم بــــا یــک نهیب زندۀ حـی علیالفـلاح تبــــدیـل بـر حـــقیقت خــیرالعمـل شدیم تـــابیـده شد فروغ بصیرت به قلبمان یار علـی بــــه فـتنۀ جنــگ جـمـل شدیم بـــاور کـــنیـد پیشتـر از بـود خویشتن عـبـد خـدا و مــــنکر لات و هـبـل شدیم دنـیـا بدانـد اینکـه تمـدن از آن ماست گیتی همیشه محـو صدای اذان ماست گویــیـد منکـران همـه برهـان بیاورند بــر دردهــای جامـعـه درمــان بیـاورند دانـشـوران کـل جهـان را صــدا زنـید یک آیــه مثـــــل آیــــۀ قــرآن بیـــاورند گـویید در تمامی ادیـان اگر کـه هست مقداد و حجر و بــوذر و سلمـان بیاورند مقداد وحجروبوذرو سلمانشان کجاست؟ کـوشش کننـــد چـــنـد مسـلمـان بـیـاورند خـواهنـد اگـر سعـادت دنیـا و آخـرت بایـد بــه ایــن پـیــامبـر ایــمــان بیاورند چونان که بعد ختم رسالت رسول نیست دینــــی به غیـر دیـن محمّد قبـول نیست مـا از غـــدیـر، راه حــرا را گرفتهایم در این مسیر هر دو ســــرا را گرفتهایم از لحظهای کــه آیـۀ اقــرأ نزول یافت سـرخط ســــبز شــــیر خـدا را گرفتهایم مـــــا را ز خاک کربوبـلا آفریـدهاند مـــــا راه سیــــــدالشهــدا را گـرفتــهایـم پرواز ما ز اوج ملک هم گذشته است ما زیر بـال، ارض و سمــا را گرفتهایم ای خاندان پـــــاک محمّد خدا گواست مـا دامــن ولای شمـا را گــــرفتـــــهایـم "میــثم" همیشه خاک ره میثم شماست تا هست زنـده در نـفس او دم شماست
: امتیاز
|
عید مبعث و مدح پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم
آیـه آیـه هـمــه جا عـطـر جـنان می آید وقـتی ازحُسن تو صحبت به میان می آید جبرئیـــلی که به آیات خدا مانوس است بشـنــــود مــــدح تو را با هیجان می آید می رسی مثل مسیحا و به جــــسم کعبه با نفس های الهـــی تــــو جــــان می آید بس که درهرنفست جاذبۀ توحیدی است ریگ هم در کف دستـت به زبان می آید هرچه بت بود به صورت روی خاک افـتاده ست قــــبلـۀ عــزت و ایمان به جهـان می آید با قدوم تو بـــــرای هــــمهی اهل زمین از سمــــاوات خـــــدا بـرگ امان می آید نور توحیدی تو در همه جا پیچیده ست از فراســــوی جـــهان عـطر اذان می آید عرشِ معراج سماوات شده محــــرابت ملکوتی ست در این جلوۀ عـالــم تابت خـاک از بـــرکت تو مسجد رحمانی شد نور توحید بــــه قلــــب بشر ارزانی شد خواست حق، جلوه کند روشنی توحیدش قلب پر مــــهر تو از روز ازل بانی شد ذکرلب های توسرلوحـۀ تـسبیحات است عرش بــــا نور نگــــاه تو چراغانی شد قول و افعال وصفاتت همه نورمحض اند نــــورت آئیــــنهی آئیــــن مـسلمانی شد بــــه ســــراپــــردۀ اعجــاز و بقا ره یابد هر کــه در مذهب دلدادگی ات فانی شد خواستم در خور حسن تــو کـــلامی گویم شـعر من عاقبتش حسرت و حیرانی شد ای که مبهوت تو ووصف خطی ازحسنت عقل صــد مولوی و حافظ و خاقانی شد «از ازل پرتو حســـنت ز تجلــــی دم زد عشق پیدا شد و آتش به همه عــالــم زد» جنتــــی از هــــمهی عرش فراتر داری تـو که در دامن خود سـورهی کوثر داری دیدن فاطمـه ات دیــــدن وجـــه الله است چه نیـازی است که تا عرش قدم بر داری جــــذبهی چــــشم تو تسخیر کند عالم را در قد و قامـــت خود جـلــوۀ محشر داری عالم ازهیبت تو،شوکت تو سرشار است اســــداللهــــی چــون حضرت حیدر داری حسنین اند روی دوش توهمچون خورشید جلــــوۀ نــــورٌ علی نــور ، مکـرر داری اهل بیت تو همــه فاتــــح دل ها هستند روشنی بخش جـهان، قبلــۀ دنیا هستند ای که در هردوسرا صبح سعادت با توست رحمت عالمی ونور هدایت با توست چشم امید همـــه خلق و شـــــکوه کرمــــت پـدر امـــــتی و اذن شفاعت با توست با تو بودن که فقط صرف مسلمانــی نیست آنکه داردبه دلش نورولایت با توست بی ولای علی این طـــایفه ســــرگردانــــند دشمنی با وصی ات،عین عداوت با توست باید از باب ولای علـــــی آیــــد هر کــــس درهوای تو ودرحسرت جنت باتـوست سالیانی ست دلـــم شـــــوق زیــــارت دارد یک نگاه تو مرا بس،که اجابت بـــا توست کاش می شد سـحــری طوف مدینه آنگاه نجف و کـــرب و بلا و حـــــرم ثــــارالله
: امتیاز
|
عید مبعث پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
ببین که قلب زمین شور دیگری دارد و در نـگــاه خودش نور باوری دارد همین که غار حرا مست لفظ اقرأ شد ز اعـتـبــار نـبـی فـکــر دلبـری دارد ز های و هوی ملک گوش آسمان پر شد و کنج سینۀ خود نــور سروری دارد تمام غــار حرا مثل عـرش اعلاء شد دل رمــیــدۀ او حــال بــهـتــری دارد صدای حضرت جبریل می رسد برگوش هبـوط کــرده و حـکـم پیـمـبری دارد به تو ســلام خــداونــد یـا رسـول الله بـخــوان به نام خــداوند یا رسول الله نگـاه خـیــرۀ دنیا به سمت غار حـرا چه می تـپــد دل بی تـاب مــردم بـالا برای یک قدم امشب مجال حرکت نیست ز ازدحام ملائک به روی خـاک خدا برای اینکه به هـمراه خـویش آوردند پـیــام تـهـنـیـت مـنـصـب نــبــوت را و اولین نفری که رسید و اشـهد گفت علی عـالـی اعـلاست پشت غار حـرا در آن میانه ملائک به یک دگر گفتند چه خالی است خدا جای حضرت زهرا خوشا به حال خودم هم زبــان سلمانم خـوشا به حال خودم شـیـعـۀ مسلـمانم چــراغ راه هـمـه جـلـوه های ایـمانت دل رمــیـدۀ مـا بـی قــرار دسـتــانـت برای اینکه بگـیـرند حـاجت خـود را شدند جـمـلـه ملائک دخـیــل دامـانت شما که جای خودت؛ میـرسد جبرائیل برای عرض ادب پیش پــای سلمانت پـیـامبــران اوالـعــزم قـبــل تــو آقــا شـدنـد پـیــرو قــرآن تو مـسـلـمـانـت تو از خدای خودت هم که دلبری کردی رســول آیـنــه هــا با نــوای قــرآنت نـبــوتت ابــدی شـد به اعـتـبـار علی به پـشـتـوانـه و گرمی ذوالفقار علی
: امتیاز
|
عید مبعث و مدح پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
وقتـی شکــــوفا شــد گل امید آن روز گل های عشق و معرفت روئید آن روز در وسـعت هفــت آسمان غرق توحید جبـریـــل بــذر نــور می پاشید آن روز گوئـی ز چشـم آسمان بر چهرۀ خـاک اشک نـشاط و شوق می غلطـید آن روز تا گوهر شهوار خود را عرضه سـازد دریای رحمت موج زد؛ جوشید آن روز در خلوت روحــانیش با دوست احمـد از گـــلشن ســبز دعــا گــل چـیـد آنروز در جلوه های وحی و تـوحید و نبّـوت صــد جلوه از نــور خـدا را دید آن روز آمد صدای «قـم فانذر» تا بـه گـوشش بـا نغـمـۀ «اقــرأ» به خود لرزید آنروز بـا رویــــش آن گــــلـبُن ســبـز نبّـوت عــطر رسـالت در فـضــا پیچید آن روز ذراّت هستی زیر لب مبهوت وحیـران گفتند سـر زد از حـرا خـورشید آن روز از یمـن خلـــق نــور او وز بـعـثـت او گوئـی خـدا بر خـویـشتـن بـالید آن روز تا خـلق را سازد رهـا از بـت پــرستی دادنـــد بر او پــرچـم تــوحـیــد آن روز بخـشید چون تاج شرف بر او خــداونـد کرد از مقــام و قـدراو تـمـجـید آن روز تـا خــلـــق را آگــاه سـازد از مـقامش حـق نقد هـسـتی را به او بخشید آن روز بـرظلمت دل های تـیــره ای «وفـائی» نـور خــدا از آسـمـان تـابــیــــد آن روز
: امتیاز
|
عید مبعث و مدح پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
پیـمـبـران همه از جای خود قـیام کـنید نمـاز رو بـه سوی مسـجد الحـرام کنید ز نـام نـامـیِ پـیـغـمـبـر احـتـرام کـنـید میِ طهـور بـه دسـت خـدا به جام کنید سپـس به غار حـرا رفته، ازدحام کنید ز جان و دل به رسول خـدا سلام کنید شـب امـید شمـا و شب نـویـد شـماست ادب کـنـید که عید خـدا و عید شماست پـیـام فـتـح و نـویـد ظـفــر مـبارک باد دعـای عـمر شـمـا را اثـر مـبارک باد خجـسته عید بشر بـر بشـر مبارک باد تمام شد شب هجران سحـر مبارک باد خجـستـه بـعـثت پیـغـامبـر مبـارک باد به جن وانس وملک این خبر مبارک باد خـبر دهـید کـه عـیـد اخـوّت آمده است خـزان گـذشت، بهـار نـبوّت آمده است خبر دهید امم را که فـتح باب شماست خبر دهید که پایـان اضطراب شماست خـبر دهـید که آغـاز انـقـلاب شـماست خبر دهید که توفیق بیحساب شماست خـبر دهید که اسـلام دین ناب شماست خـبر دهیـد کـتـاب خـدا کـتاب شماست خبر دهید که ختم رسل بـشیر شماست خبر دهید که مـولا عـلی امیر شماست خبر دهید که «اقرء» به مکه نازل شد خبر دهید که «اضرب» شعارِ باطل شد خـبر دهید کـه قـانـون عـدل، کامل شد خبـر دهـیـد که قـرآن چراغ محفـل شد خبر دهیـد: مـریدان! مراد حـاصل شد نزول سـورۀ «یـا ایّـهـا الـمـزمّـل» شد رسد ز کوه و در و دشت و سنگ و نخل و گیاه صــدای زمـــزمــــۀ لا الــــه الا الــلـه بخوان محـمّد! آوای تو صدای خداست بخوان که هرچه بخوانی، پیام آخرِ ماست بخوانبخوان که هماهنگ با توارض و سماست بخوان بخوان که از اوّل بشر تو را میخواست قیـام کن که قـیامت قـیـامـتِ کـبـراست قیام کن که کند عدل با تو قامت راست تـو را دهـنـد نــدا راهـیـان وادی نـور تو را زنند صدا دختران زنده به گـور تو مـنـجـی هـمـه با انـقـراض دنـیـایـی تـو بـا فــروغ خـدایـیت عــالـم آرایـی تـو تـا قـیـام قـیـامـت، پـیــمــبـرِ مـایـی تو یـار خـلـق به دنـیایی و بـه عـقـبایی تو رهـبر هـمگـانـی، اگر چـه تنـهـایی تو در تـمـام مـلـل، مـاه انـجـمـنهـایـی بخوان که قدر و مقام و جلالتت دادیم رُسـل نـیـامـده، حـکـم رسـالـتت دادیـم محمّد ای به تو از ذات پاک حیِّ ودود هـمـاره بـاد سـلام و هـمـاره بـاد درود خدای بود و تو بودی، جهان نبود نبود عدم به میـمنت خلـقت تـو یافـت وجود خدا به نور تو از روی خویش پرده گشود بشر به یمن تو برخاک، روی طاعت سود جزیـرة العـرب از نظم تو گرفت نظام جــمـال تـوسـت چـراغ تــجـلّیِ اسـلام پـیـمـبـران عـظـمـت یافـتـنـد بـا نـامت دمـیـده در هـمه عـالـم فـروغ اسـلامت رسید سنگ مـلامت ز هر در و بامت زدند طعـنـه و دادند سـخـت دشـنـامت زهی مکارم اخلاق و لطف و اکرامت نگشـت تـلـخ ز بـیـداد دشـمـنـان کامت اگر چه سنگ عدو گشت پاسخ سخنت زدی تبسم و خون بود جاری از دهنت چهارده صده روشن چراغ حکمت توست چهارده صده قـرآن پیام وحدت توست چهارده صده جاری بحار رحمت توست چهارده صده پـاینـده نـام امّـت تـوست چهارده صده بر کف لوای عترت توست چهارده صده بر امّت این وصیّت توست که ای تـمامی امت مـنـم پـیـمـبــرتـان منم پیمبر و مولا علـی است رهـبرتان علی وصی من است و علی ولی خداست علی سراج منیر و علی چراغ هداست علی رکوع و سجود و علی سلام و دعاست علی است با حق وحق درپی علی پویاست علی حقیقت حق، حق بدون او تنهاست علی،علی،علی آری علی امام شماست بنـای دین بـقایش کـه هست عالـمگـیر یکـی ز غار حرا دیگری بود ز غـدیر یقین کنید که مشکلگشا علی ست علی یقین کنید که دست خـدا علی ست عـلی یقین کنیـد فـقـط مـقـتدا عـلی سـت علی یقین کنید که شمسالضحا علی ست علی یقین کنید که صاحب لوا علی ست علی یقـین کـنـید امـام شمـا علـی سـت عـلی قسم به ذات خدایی کزاوست هرچه که هست یقین کنید که اسلام بی علی کـفر است حـقیقـتی است که کتمان آن بوَد تکـفیر قـسـم بـه آل محـمّـد، بـه آیـۀ تـطـهـیـر قسم به آنچه قـلم کـرده از ازل تحـریر کـه دست قـدرت پـروردگار حیِّ قـدیر شناسـنامـۀ ما را زده است مهر غـدیر علی همان شب بعثت به خلق گشت امیر قـسـم بـه ذات خــداونـدگـار لــم یـزلـی تمام دین محمّد عـلی، علیست، عـلـی
: امتیاز
|
عید مبعث و مدح پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
وصف تـو را خـدا به بیـانـی رسا نوشت روزازل به یمن شما «هَل اَتـی» نوشت زیــــباترین قـصـیـدۀ خـلقــت کلید خورد آن جـا که اسـتـعـارۀ چـشم تـو را نوشت هفت آسمان خلاصۀ «وَالشّمس» روی توست دیباچۀ فروغ تو را« والضّـحی » نوشت وقتی که در جهـــان به تجـــلّی در آمدی اسرار« یا» و سین تو را در خفا نوشت منظــور خلـقـتـــی و خداونــــد از ابـتـدا نام تــــو را به دفــــتر خود مبتـدا نوشت آن گاه آیـه آیـــه تــــو را منتــــشر نـمود تـــشریح انبـعــاث تو را در حـرا نوشت نوری شد و تمام تو را در خودش سرود در نَجم و دَهر و نور ودُخان بر ملا نوشت آن قدرخوب و پاک و زلالـی که دست حق یک پرده از مقام تو را در «کسا» نوشت محـمــودِ آفــریـنــــشی، نـــام تـو را خدا در هــر کجـا نوشت یـقـیـناً به جا نوشت شرح تو را خدا به بیـانــی دگـر نــوشت تو خوبِ خوب بودی و او خوب ترنوشت
: امتیاز
|
عید مبعث و مدح پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
بانگ تـکـبـیـر ز امـواج فـضا می آیـد گـوش بـاشـیـد که آوای خــدا می آیــد بـوی عـطـر از نفس بــاد صبا می آیـد نـفس بـــاد صـــبا روح فــزا می آیــد پیک وحی است که درغار حرامی آیـد به مــحـمـد ز خـــداونــد نــدا می آیــد ای خلایق همه این طرفه ندا را شنوید گوش های شـنـوا حکم خـدا را شنـوید بت و بـتـخانه همه ذکرخـدا می گویند سخن از اقرأ و ازغار حرا می گویند حمد حق، مدح رسول دوسرا می گویند خلق عالم همه تبریک به ما می گویند حکم توحید به مـا و به شما می گویند هـمـگـی با نـفـس روح فـزامی گویند بشریت چه نـشـسـتی که مسیـحت آمد حـکــم تـوحـیـد به آوای فصیـحت آمد این چراغی است که تا شام ابد جلوه گراست این کریمی است که برعالم خلقت پدراست این نجات همه در دامن موج خطراست این رسولی است که ازکلّ رُسُل خوب تراست پیشتراز همه بعد از همه پیغـامبراست تاصف حشر طرفدار حقوق بشراست چشم بد دور ز آیـیـنۀ رخـسـارش بـاد تک و تنهاست خداوند نگهدارش بــاد آی مـردم هـمگی امـر پـیـمـبـر شنـوید گـوش تا از سخن خـلق فراتر شنوید روح گردید وازآن روح مطهرشنـوید همــه با هـم سخـن خـالق داور شنوید بانگ تهلیل شنیدید مکــرر شنـــــویـد همه را با همه در عـدل برابر شنوید دورۀ کـفـر و زر و زور به اتـمام آمد اهل عـــــالم همه آماده که اسـلام آمـد عید آزادی زن های اسیراست امـروز عید خلق است وخداوند قدیرایت امروز دامن مکه پرازمشک و عبیراست امروز بشریت را فرمان خطیر است امروز حق بشیر است بشیراست بشیراست امروز جاودان باد چراغی که منیراست امروز ذکر بت ها همــه «لا نعــــبد الا ایّاه» همـــــه گوینــــد «ولا قوه الا با الله» تا به کی چهرۀ خورشید عدالت مـستور تا به کی سلطۀ بیدادگران بازر و زور با من امروز بخوانیدهمگی این منشور منــجی کــل جـهان آمده با مشعل نور عید بعثت شده یا عید جهانـگیر ظهور تهنیت باد بر آن دخـتـرک زنـده به گور دور دختر کشــی و جهل به پایان آمـد ســـــر تسلیـــــم بیارید کـــه قـرآن آمد مکـه آهـنگ، به گـلــواژۀ اقــرأ بنــواز کعبه از جا کن و تاغار حرا کن پرواز یا محمد سخن خویــــش ز لا کـن آغاز خیز از جابه بت و بتگر و بتخانه بتاز بـشـریــت را بـــا مـکـتب تـوحـید بـساز سر این رشته درازاست درازاست دراز خــیز تا عرصۀ بـیـدادگـران تـنگ کنی سینه در حـــــین تـبـسم سپر سنگ کنی ای بـــــه راه تو تمـامی مـــلل را دیده ای کـه جبـریل امین دور سرت گردیده ای به قلب بشر از غـــار حـرا تابـیـده ای خـدا پیش تر از پـیـش تو را بگزیده ای ســحـاب کـرمت بر همگان باریده خیز از جای خود ای جامه به تن پیچیده چشم عالم به ره مکتب روشنگر توست منجی کل بشر دین علی پرور تـوست گر چه فوجی پی آزار تن و جان توأند فکر بشـــکستن پیشانــی و دندان توأند روزی آید که همه خلق مسلمـان توأند خـــاک مقداد تو عمار تو، سلمان توأند سـر فرو برده به تسلیم به فرمان توأند پــــیرو دیـن تو و عترت و قرآن توأند عــــالـم کفـــر به اسلام تو تبـدیل شود به تولای علی دیــــن تـو تـکمیل شود تــــو و آل تـو چـراغان هُـدایــیـد همه چارده آیــــنــه از وجــه خــــدایید همه چـارده صــورت تـوحیــــد نمایید همه چــــارده قبلــــۀ اربــاب دعـایـیـد همه چارده نوح بــه طوفــان بــــلایید همه چــــارده مـهر عیان در همه جایید همه چارده طــــور به سیــــنای وسیع دلها چـارده عـقـده گـشـا در همۀ مشکل ها عزت امـت تو در گرو وحـدت توست وحدت امت تو پیروی از عترت توست طاعت عترت تو،طاعت حق، طاعت توست در رگ قلب حسین بن علی غیرت توست تــــا خـدایی خداوند به پا دولت توست شیعه آن است که هر لحظۀ او بعثت توست شــــــیعه در حکم تو نور ازلی را دیده شیعـه در غــار حرا با تو علی را دیده بعثت شیعه زآغاز غدیر است وحراست بعثـت ســــوم او واقعـۀ عـاشــوراست پدر شیعه علی، مادر شــیعه زهراست شیعه جان و تنش از آب و گل کرببلاست به خدایی خــدایی که جهان را آراست شیعه بودن شرف وعزت و آزادی ماست شیعه تا خون به رگش موج زند یارعلی است «میثما» شیعه همان میثم تمار علی است
: امتیاز
|
عید مبعث و مدح پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
دامن کوهسار و غــار حــراست بانگ اقــرأ بـلـنـد از همه جاست دم روح الــقــدس تـرانــۀ وحــی حکــم اقــرأ صدا صدای خداست این ســروش مـبــارک جـبـریــل این نــدای نجــات انــسان هاست یا محـمّـد زمــان بـعـثـت تواست این نــدا مــژدۀ نــبّـوت تــواست ای وجــودت پُــر از پـیـام خــدا ای به جــان و تـنت ســلام خــدا ای دعــایت شــفــای روح بــشـر ای کــلام خــوشــت کــلام خــدا اشــــهــــــد انّـــک رســــول الله یا محــمّــد بخــوان به نــام خــدا تو به بانــگ رسا به خلــق بگــو وحــــــده لا الــــــــه الاّ هـــــــو خــیــز بر بام چرخ پــرچــم زن از خــــداونــــدی خـــــدا دم زن وحــده لا شــریــک لــه، بـر گو این قــوانــیــن کــفــر بر هم زن تــــــــــبــــــــر لا الــــــه الاّ الله بر ســر بــتــگــران عــالــم زن خــیــز و ابــلاغ کن رسـالت را فـــتـــح کــن قــلّــۀ عــدالــت را ما تو را مجد و سروری دادیــم بر هــمــه خــلــق برتـری دادیم پــــیــــــش تــــــر از ولادت آدم بـه تــو حـکــم پـیـمـبـری دادیــم به تــو ای دادگــســتــر عــــالــم مــکــتــب دادگــســتــری دادیــم خیــز و تــوحیــد را تجــسّـم کن پـیـش سنـگ عــدو تـبـسُــم کــن نــغــمــۀ مـاست در تــرانــۀ تــو گــوهــر مــاست در خــزانــۀ تو هــمــه پـیـغـمـبـران مـا تـسـلـیــم بــه تــو و دیــن جــــاودانــۀ تــو بــهــر بـشـکـسـتـن بــتـان حــرم دست ما پــا نــهــد به شــانــۀ تـو آفــریــنـش کــتــاب تــعــلــیـمـت کــلّ ادیــان شــونـد تــسـلـیـمــت مــا ز آغــاز کــــوثــرت دادیــم شیر مــردی چو حیــدرت دادیـم آنـچـه بـر انـبـیـا عــطــا کردیــم از تـمـامی فــزون تــرت دادیــم پــــیــــش تــــــر از ولادت آدم دخت تــوحـیــد پــرورت دادیــم ای هــمــه انـبـیــا مـســلــمــانت صــلــوات خــدا بــه سـلـمـانـت ای رســـول خــدا ز غــار حــرا بر نــجــات بــشــر دوبــاره درآ باز بت ها کــشــیــده اند ســرک ای امــام خــلــیـــل بــا تـــبــر؛ آ تا گریـزد ز شــهــر تــاریــکــی آفــتــابــا بــه تــیــغ نــور بــــرآ چه شود بـا عــلــی بیــایــی بــاز جنگ بــدری دگــر کــنـی آغــاز باز سفـیـانـیـان که حـیــلـه گــرند در کمین چون شغـال پشت سرند بــاز در رخـــنــۀ اُحـــد یــــاران در هــوای غــنــائــمـی دگــرنــد دشـمنــان تـیـغ تـفـرقـه در دست از هــزاران طــریق حملـه ورند ای منــادیّ حــق دوبــاره بــگــو وحــــــده لا الــــــــه الاّ هــــــــو ای مـــنــادیّ وحــــدت اســــلام نــظــری کــن بــه امّــت اســلام کی شـود از حــرم طلــوع کــنـد آفــــتــــاب حــقــیــقــت اســــلام روز عیــد ظهور مـهـدی تواست دوّمیــن عــیــد بــعــثــت اســلام دولت او غــدیــر دیـگــر مـاست دولت عــتــرت پـیـمـبـر مــاست شیعــه آیـیـنه دار مهــدی تواست همه جا در کنار مــهـدی تواست شیــعــه بهــر نجــات انســان ها سخت در انتظـار مهــدی تواست شیعه عجّــل علــی ظهــورک گو ایستاده است و یار مهدی تواست شیعه در انتظار هم عهـدی است یکــسوار امـیــد او مهــدی است ای تـجــلاّی چــارده مـعـصــوم در وجـــود مـقـدّست مـعـــلـــوم عــدل از اقـــتــدار تــو حــاکـــم ظـلـم در دادگــاه تــو مــحــکــوم در ســروشت خـــروش ثـــارالله در نــدایت صــدای یـا مـظـلــوم وارث شیــر حـق تــو با شمشیـر دادِ اســلام از سـقـیــفــه بـگــیــر شیعه فرزند حیــدر و زهـراست شـیـعــه فـریـاد سیّـدالـشّـهـداست شیعه تـفــسـیــر کـلّ قــرآن است شیعه ازهرچه جزخداست جداست ســــالـــروز ولادت شــــیــعـــه بعثت است و غدیر و عاشوراست دار «میثم» ندا دهد شب و روز مــیــثــم آیــیــن مــیــثــمی آموز
: امتیاز
|
عید مبعث و مدح پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
آن که رخـسارۀ او رنگ محـبّت دارد نـور تـوحید بُوَد آن چه به طلعت دارد بی وضو جن و ملک نام نکویش نبرند نام او نزد خـدا عزّت و حُــرمت دارد نام او هست صفا بخش دل اهل جهان که بـه انــدازۀ فـردوس طــراوت دارد اوست خورشید نبّوت که ز روز خلقت مـهـر او در دل هـر ذرّه اقــامت دارد این همان محیی دین است که از روز ازل به روی شـانۀ خود مُـهـر نـبّـوت دارد این همان سرو سرافراز و همیشه سبز است که به سر در همه جا ابر کرامت دارد این همان واسطۀ مبدأ فیض ازلی است که ز انــوار خـدا نـور بـصـیرت دارد این همان سورۀ نور است به قرآن مبین که در این آیـه خـداونـد بـشـارت دارد این همان شاخۀ طوباست که درفردوس است این همان عطر نفیس است که جنّت دارد کرد خورشید نبّوت ز حرا تا که طلوع آسـمـان دیـد به رخ نــور هـدایت دارد همه ذرّات در آن روز به حیرت دیدند که به قـد قامت خود شور قـیامت دارد سند روشن تـوحـیـد پرسـتـی با اوست همرهش مژده ای از صبح سعادت دارد در ره عشق سبکبال ترین عاشق اوست گرچه بر شانۀ خود کــوه رسالت دارد تا به معراج خدا سیر وسفر کرد شبی آن که جبریل به او عشق و ارادت دارد در حرمخانۀ حق محرم اسرار خداست با خدا شب همه شب اوست که خلوت دارد اوست پیغمبر رحمت که به پای میزان برهمه اهل جهان لطف و عـنایت دارد ای وفـائی به گل روی محمد صلوات بُـردن نـام رسـول است که لــذّت دارد
: امتیاز
|
عید مبعث و مدح پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
خوشست در خم این گیسوان اسیر شدن به خـاکـبـوسی این شـاه سـربـزیـر شدن خوشست خــادمی این ســرای را کردن در این مـقــام گـدا بـودن و امـیــر شدن خوشست خاک شدن زیر پای حضرتتان زِ یُمن گـیـوۀ پر مـهـرتان عـبـیـر شدن خوشست اینکه زِ طفلی به زیر سایه تان گذار عـمـر نمودن، زِ عـشق پـیر شدن شـمـا کـلام خـدایـیـد و در نــزول منـید شـما مـحـمـدمـیـد و شـما رســول مـنـیـد به نام عـشق، به نـام خـدا، به نام نـبـی بـنـوش بـاده مـسـتـانـه ای ز جـام نـبی بنوش باده که جبرییل می شود ایـنـبـار همای اوج سـعـادت به روی بـام نـبــی ببین زِ عرش به سمت حراست در تنزییل صدای بـال مـلائک بـه احـتـرام نـبــی صـدای بـال مـلک؛ نه صدای الله است کـه آمـده بـرسـد مـحـضـر مـقـام نـبــی رسیده است بگوید: بخوان بخوان قرآن بخوان به نام خدایت بخوان محمد جـان زبان خویش گـشـود و حـرا مـنــور شد زبان گشود و به اذن خـدا پـیـمـبـر شــد زبـان گـشـود و زمـان فـراق آخــر شـد زبان گشود و لبش از وصال حق تر شد زبان گشود به وحی و به خلق رهبر شد زبـان گـشـود وَ مـکـه دمی مـعـطـر شد زبان گشود به قـرآن، عدوش ابـتـر شد چنان که گوش بتان از تـلاوتش کر شد نـدا رسـیـد: بـه مـکـه خــدا وطـن دارد بتان مـکـه، دگـر مـکـه بت شکن دارد از این به بعـد رسـول خـداست این آقـا از این به بعد خــدا حرف می زند با ما از این به بعد صدای خداست می پیچـد به گـوش خـلـق خـدا از لب ابـاالـزهـرا از این به بعد خدا یک خداست ای کفّار دگـر بـه دور بــریـزیـد آن خــداهــا را از این به بعد شـغـالـنـد شیـرهای عرب کـنـار یـار پـیـمـبـر، کـنـار شـیـر خــدا عـلـی کـنــار نـبـی و نـبـی کـنـار عـلی یگانه حامی وحی است ذوالـفـقـار علی بگو رســول که در دل تـب خــدا داری بگو که ابـر خـدایـی و وحـی می باری بگو اگر به تو خورشید و مـاه را بدهند ز وحی خواندن خود دست بر نمیداری بـگـو که آمدی و بـاغـبـان عـشـق شدی به خاک سینـۀ ما بـذر عـشق می کاری تو آمدی که بگویی علی همان زهراست تو آمـدی کـه بـگـویـی مـنـم علی، آری تو آمدی که عـلـی را به ما نشان بدهی امـام بعد خـودت را نـشـانـمـان بـدهــی تو ساغر میِ حقیّ و عشق ناب، علیست به خاک میکده سوگند، بوتراب، علیست چه سرنوشت خوشی اینکه درهوای شما شـونـد عـالـمـیــان ذرّه، آفـتـاب علیست سوال: بعد شما جانشین تان چه کسی است؟ هـزار بـار بـپرسند اگر، جواب علیست صدای کیست پس از تو که ناله زد: بابا کسی که بسته به دستش عدو طناب علیست صدای کیست که میگفت: ای امان بردند میان کوچه عـلی را کـشان کشان بردند
: امتیاز
|
عید مبعث پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
غــار حرا بود و مناجاتی خــدایــی هــمــراه با آه و نــوایـی ربــَّنــایی نای نیــایش بود و قلب با صـفــایی حال امین مکــِّه بود و هـای هـایی آمد ندا ای آنکه مشغول دعـایـی ازما بخـوان با ما بمان از آنِ مایی مکتب ندیده مات مانده داستان چیست؟! آنکس که میخواند مرا ازآسمان کیست؟! خواندن نمی دانم خدا فنِّ بیان چیست؟! در خلوتم جایی برای این وآن نیست آمد ندایی نمرۀ خود را بدان: بیست گفتم بخوان قرآن از این پس جان مایی احمد علق می خواند وحق تأئید می کرد واژه به واژه دل پراز توحید می کرد آیه به آیه کاوش خــورشیــد می کرد پلّه به پلّه قـلّـه را تـمـجید می کرد روز چهلــُّم را بدل بر عید می کرد فرمود حق تو حــامــل قرآن مایی پر نور می آمد فرود از نور احمد امر خدا ابلاغ و شد مــأمـور احمد سر تا به پا پا تا به سر شد شور احمد ایزد نظر انداخت و مـنـظـور احمد کرده بساطی تا صراطم جور احمد بنـیــان دین و علّت ایــمــان مــایی ای آخــرین بــرگ و بَر باغ نبوّت الگوی اخلاق خوش وعشق ومروّت تیغ خدا بر کــافــران روح فتـوّت قرآن زبان وا کرده در مدح وغـُلوّت وقتی علی داده به تو دست اُخـوّت تو جان مولا جان حق جانان مایی بر مــا بـتــاب ای آفـتـاب عـالم آرا فــرمــانــده ی کلِّ دل زهـرا و مولا یــا رحــمــة ٌ للعــالمین امِّید فـردا امشب نــگــاه رحمتـی کن بر دل ما دلتنگ خضرایم براتم را کن امضاء دردم فــراق یار و تو درمـان مایی امشب دعایی کن تو ما را یا محمّد ما را بده در لـشـکـرت جــا یا محمّد بغضی نشسته در گــلوی ما مـحمّد کــرب و بــلا رویای این دلها محمّد کی می شود اسلام تو احیاء محمّد چـشــم انتظار دلـبــر پـنـهان مایی
: امتیاز
|
عید مبعث پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
می رسید از قــلــه هـای کــوه نــور از بلنـــدای تــشــرف در حــضــور فــــرش استقبال راهــش مـی شـدنـد هر چه جن و هرچه انس و هر چه حور کـــوه هــا هـــم در تــشـــهد آمـدنــد از تجــــلایی که شــد در کــوه نــور او چــــراغ شــــرع را آورده بـــود بر سر این جاده های ســوت و کـور تـــزکــیــه مــی داد روح خــاک را چـشـمـه چشمه با سخن های طـهــور مـثــل دریــا رودهــا را جـمع کــرد رودهــایــی از قــبـــایــل هـــای دور وحــی مــی آرود تا آنـجـا که عـقـل در خـودش می کــرد احـساس شعور شرح صدرش را کسی تخمین نـزد تا بـفـهــمــد کیست این سنــگ صبور و کــتـــابــــی بــود بــا خــط خـــدا تا بـشــر خــود را کـنــد با آن مــرور ای کــــتـــاب قــــل هـــو الله احــــد لــم یــلــد یــولــد و لــم کـفــوا احــد تا شـعـاع مــهـــرت عـالـمـتــاب شد مـهـربــانــی از خــجــــالت آب شــد این زمین دیـگــر کـویر تشنه نیست زنــده شد ، آبـــاد شد ، شــاداب شـد فــارغ از نسـل و نژاد و رنگ و بو هر غــلامــی با تو بود اربــاب شـد تــو هــمــانــی که بــلال مـسـجــدت گــل عرق هـایـش گــلاب نــاب شد هر که با تو با عــلــی راضــی نشد وصـل بـر دریــا نـشـد مــرداب شـد از زلال چــشــمــه هـای وحــی تــو تـشـنـه ای همچون علی سیراب شد این عــلــی که مـسـت پـیـغـمبر شده با دعــای مـصـطــفی حــیــدر شـده بعد از ایـن افـســار دنــیــا دست تـو ضرب و جمع وکسر و منها دست تو بعد از این دین های دنیا باطل است دیــن آدم تــا بــه خــاتـــم دسـت تـــو هل اتی که شرح زهرا و عـلـیــست گـشـتــه نــازل مـنــتــها بــا دست تـو سـیـزده مـاهـنــد در مـنـظــومــه ات گــردش ایـن سـیــزده تــا دسـت تــو فــوق ایـدیـهــم تـویــی یا مـصـطفی هـیــچ دسـتــی نـیـسـت بــالا دست تو رحمـة لـلـعـالـمـیـن تـنــهــا تــویــی پـس حـســاب روز فـــردا دســت تــو پــرچــم حــمــد خــدا دست عـلیست اخـــتــیــار پــرچــم امـــا دسـت تـــو هر چه ما داریم دست فــاطـمه است چونـکه بــاشد دست زهــرا دست تو تو خودت گفتی حسینت از من است پس حـسـیـن و کـربــلا هــا دست تو جـلـوه کــردی در عـلی اکـبــر ولی جــلــوه هــای این تــمــاشــا دست تو دست تو دست خــداونـد است و بس سـهــم ما یـکـبـار لبخند است و بس از حــرا می آیی و جــان می بـری روی دوشـت بــار قــرآن می بــری سـفــره می انــدازی و در خـانه ات مـثــل ابــراهــیــم مـهـمان می بری گــاه مــوسی می شوی و با خـودت آیــه هــای آل عــمــران مـی بــری گــاه کـشـتــی می شوی و نــوح را از دل امــواج طــوفـــان مـی بــری گــاه از شــوق عـلــی مـی بــاری و شوق خــود را زیر بـاران می بری نیمه شب ها روی دوش مـرتـضـی نــان و خـرمــای یـتـیـمان می بـری گــاه در سـلـمــان تــنــزل می کـنی عشق حــیــدر را به ایـران می بری گـــاه یـاد بـضـعـه ات مـی افـتــی و زیــر لـب نــام خــراســان می بـری می رسد روزی که خود می آیـی و یــوسف ما را به کـنــعـان می بری ای ســحــر خــیــز مـدیـنـه الـعـجـل ای شـفــای زخــم ســیــنــه الـعـجـل ای ســرای چـشـمـهـایـت بـا صـفــا امـــتــداد چـــشــم هــایـت تــا خـــدا غــار تــاریــک مــرا روشن کـنـیـد مــرده ام در بین ایـن ظـلـمت ســرا لـیـلـة الـمـحـیـای شب هـای حسیــن ای رســــول گــریــه هـای کــربــلا کــاروان سـمـت مــحــرم مـی رود کــاش من هــم جــا نـمـانـم از شـمــا از همان سر نیزه ای که می چکیـد خــون تــازه روی خاک کـوچــه ها سنگ هــا آمد...ســری افـتــاد وای خـواهـری میگشت زیــر دست و پا یک گلی گم کرده بود ای وای مـن عـمـه شـد آنـجــا کبود ای وای من
: امتیاز
|
عید مبعث پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
نور تو گر نبود مسلـمـان نمی شدم بر سـفـره ی کریم تو مهمان نمی شدم لطف محــمدی تو بر من مقــام داد ورنه ز نسل حضرت سلمان نمی شدم اصلا اگر دعای تو پشت سرم نبود بر خانواده ی تو ثـنــاخــوان نمی شدم من از عنایت تو که بـهــره نـداشتم گر دوستدار عترت و قـــرآن نمی شدم حرف ازخدا زدی تو،ولی گر علی نبود هرگز مطیع و گوش به فرمان نمی شدم قم یا رسول صوت جلی را شروع کن قرآن بخوان و مدح علی را شروع کن قرآن بخوان که بی خبران را خبر کنی بر قلب سنگ، با سخن خود اثر کنی قرآن بخوان، زجهل،خلایق رها شوند روشن فضای ظلمت محض بشرکنی قرآن بخوان و دردل مردم نمک بریز تا اینکه دوستــان خــدا بیـشـتـر کنی قرآن بخوان بشارت و انذارکن رسول قرآن بخوان که شام جوانان سحرکنی قرآن بخوان، به جلوۀ تو سجده میکنند سنگ و گیاه،چونکه ز هر جا گذر کنی عرش است محو خواندن آیات تو رسول ای عقل کل،عقول همه مات تو رسول دارایی ام تمــــام بــرایت نــوشتــه شد جان من از ازل به فدایت نوشته شد دل آفریــــــده شد که گرفــتارتان شود این دل اسیــــر آل عبایت نوشته شد "غیرازعلی به قلب تو کس نیست و"همین بر جای جای غارحرایت نوشته شد باران نــــــــور آیه سر مردمان چکـید تا جبرئیل و وحی به پایت نوشته شد این آیه هـــا نبود که گــمراه می شدیم تو آمدی کتــاب هــدایت نـوشتــه شد امشب ســر تو تــاج نــبــوت گذاشتند در زیر پات کرسی عــزت گــذاشتند ازاین به بعد یاور تومرتضی علیست تنها امیر لشکر تو مرتضی علیست بین عشیره دست به دوش عــلی گذار برگو فقط برادرتو مرتضی علیست پروردگار عزوجل امــر کــرده است همسر برای دختر تو مرتضی علیست او بی تو، تو بدون علی ، نه نمیشود روح میان پیکر تو مرتـضی علیست درهر کجای عرش خدا دیدی ای رسول هرجا روی برابر تومرتضی علیست اول نماز خوانده به پشت سرت علیست وحی خدا علیست، پیام آورت علیست
: امتیاز
|